به گزارش وب سایت لبخند خدا؛ هفتمین جلسه حلقه امین با محوریت بررسی نظریههای اخلاقی روز گذشته، 9 آذرماه با حضور محسن جوادی در خانه اخلاقپژوهان جوان برگزار شد. وی در این نشست به تبیین نظریه خطا پرداخت و اظهار کرد: بحث ما در نظریه خطا بود. نظریه خطا میگوید که اخلاق میراث نفهمی و نادانی است و نتیجه پیشداوریها و غفلتهاست. بر این اساس عدهای آمدهاند یک سری توصیههایی درست کردند که به ما رسیده ولی هیچ صداقت و اعتباری ندارد. از این دیدگاه امر اخلاقی چیزی مربوط به باستان و تاریخ است، تا واقعیت و حقیقت.
وی در ادامه به تبیین سه مؤلفه نظریه خطا پرداخت و اظهار کرد: نظریه خطا سه مؤلفه اساسی دارد. مؤلفه اول یک بحث وجودشناختی است و آن اینکه معتقد است هیچ وجه اخلاقی در عالو واقع وجود ندارد. عالم واقع خالی از امر اخلاقی است. هنجارها در عالم واقع نیستند. اگر باشند در درون آدمی و تمایلات آدمی هستند و نه واقعیت. از این جهت به تمایلات آدمی بستگی دارند نه واقعیت. بنابراین هیچ وجه اخلاقی در عالم واقع نیست و اخلاق در هستی وجود ندارد و برساخته خود انسان است.
وی افزود: مرحوم طباطبایی از این جهت با این حرف همدلی داشت و میگفت شما بین راست گفتن و دروغ گفتن هرچه از حیث هستیشناسانه نگاه نکنید هیچ فرقی پیدا نمیکنید. هر دو تکلم هستند و هیچ تفاوت وجودشناختی وجود ندارد. اگر خوب و بد هستند به لحاظ اعتبار ما هستند و نه در متن واقع. نتیجتا آنچه هستیشناسی نام مینهیم چیزی از امر اخلاقی به ما نشان نمیدهد.
معاون فرهنگی وزارت ارشاد تصریح کرد: مولف دوم، مؤلفه معرفتشناسی است. این مؤلفه عبارت است از اینکه هیچ حکم اخلاقی نمیتواند حقیقت باشد و در اینجا صدق وجود ندارد. چرا وجود ندارد؟ چون هیچ امر اخلاقی وجود ندارد که این حکم از آن حکایت کند. صدق یعنی تطابق یک خبر با واقع. بنابر فرض ما واقعی وجود ندارد که این حکم از آن حکایت کند. پس نه تنها امر اخلاقی وجود ندارد، بلکه صدقی هم وجود ندارد.
جوادی در ادامه یادآور شد: مؤلفه سوم این است که احکام اخلاقی صادقانه ما، یعنی اگر بخواهیم با خودمان رو راست باشیم، از لحاظ سمانتیک کاری انجام میدهیم که بیهوده است؛ یعنی از لحاظ سمانتیکی ما داریم خبر درست میکنیم. مثلا میگوییم عدالت خوب است یا ظلم بد است. از از نظر سمانتیکی اگر به این جملات نگاه کنیم درمییابیم که داریم جمله خبری درست میکنیم. این کار بیهوده است چون چیزی وجود ندارد که ما توصیفش کنیم ولی از لحاظ ساختار جمله انگار داریم چیزی را توصیف میکنیم. پس این هم نکته سوم است. از این سه مقدمه نتیجه میگیریم چیزی به عنوان امر اخلاقی وجود ندارد.
وی ادامه داد: حمله این نظریه به اخلاق حمله موضعی نیست؛ یعنی اینطور نیست که یک قسمت اخلاق را خراب کند تا یک چیز دیگری جایگزین آن کند. این نظریه بنیاد اخلاق را از اساس برمیکند. مگر اخلاق چیست که این نظریه میخواهد بنیاد آن را بشکند؟ دلیلش این است که در تفکر سنتی، بنیاد اخلاق واقعیت است. وقتی شما به رئالیسم حمله کنید، به بنیاد اخلاق حمله کردید. نظریه خطا مبتنی بر این فرض است که اخلاق با رئالیسم یکی است. در واقع اصل ادعای این نظریه این است که اخلاق یک واقعیت نیست، بلکه یک داستان و روایت است. بر این اساس نظریههای خطا زمانی میتوانند خودشان را موجه کنند که بتوانند رئالیسم اخلاق را رد کنند، همچنین نشان بدهند که رئالیسم اخلاقی و اخلاق یک چیز است. اگر این دو را اثبات نکنند موفق نیستند.